گل يخ
سه شنبه 19 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : yamur
صدایم کن ... صدایم کن دلم برایِ هم آغوشیِ صمیمیِ تنها یمان برایِ نوازش برایِ صدا کردنهایِ تو برایِ حرفهایِ خوب تنگ شده صدایم کن! من دلم برایِ دوست داشتنهایِ بی انتها برایِ شبهای تا صبح ... بدونِ خواب برایِ خودم برای خودت پنجرهها و مهتاب تنگ شده صدایم کن !! یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : yamur
دلم پُــــــــــر است .. شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : yamur
سیرم از زندگی و از همه کس دلگیرم
آخر از این همه دلگیری و غم می میرم
پرم از رنج و شکستن، دل خوش سیری چند ؟
دیگر از آمد و رفت نفسم هم سیرم
بی سبب نیست که روی از همه کس می گیرم
تلخی زخم زبان و غم بی مهری ها
اینچنین کرده در آیینة هستی پیرم
روزگاریست که چون سایة بی تصویرم
دلم آنقدر گرفته است، خدا می داند
دیگر از دست دلم هم به خدا دلگیرم جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:53 :: نويسنده : yamur
خوش به حال تو ... که خودت را راحت کردی... یک خط کشیدی تنها ... آن هم روی من ... جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:53 :: نويسنده : yamur
کوله بارم بر دوش سفری می باید سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض سازکم با من گفت: هر کجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، تو بگو از ته دل ، من خدا را دارم ، من و سازم چندیست که فقط با اوییم... جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : yamur
kheyli vaghte nabodam...inja weblage mano eshgham bod.ke alan nis eshgham kenaram...pisham nis ama yadesh hamishe pishame vaghti inja miyam yade on miyoftam
من میفهممت درکت میکنم میمیرم اگه ترکت بکنم احساس تورو حسش میکن داغون دلت درستش میکنم آهای فریاد فریاد عزیزم داره میاد با اون عشق خدایی انگاری قلبمو میخواد راضی نبود زمونه زمونه رو راضی کردم با روز و روزگارم راز و نیازی کردم من به تموم دنیا سلام آشتی گفتم تا از خدای عالم اجازتو گرفتم
27 فروردين 1389برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : yamur
وقتی دلتنگ شدی بیاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره وقتی نا امید شدی بیاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی وقتی پر از سکوت شدی بیاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه وقتی دلت از غصه شکست بیاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته
میخواستم بعد تیر مطلب بزارم ولی دیدم این مطلب خیلی قشنگه خواستم بزارم 21 اسفند 1388برچسب:, :: 13:47 :: نويسنده : yamur
چیزی شبیه زندگی داره/ دستامو تو دست تو میزاره باز عشق این کابوس رویایی/ دست از سرمن بر نمی داره مهتاب چشمات آسمون گیره/ وقتی میای غم از دلم میره محتاجتم پاشو همین حالا/ فردا برای اومدن دیره درکم کن این دیونگی سخته/با تو خیالم از خودم تخته شاید ندونی اما باور کن/هر کی با تو باشه خوشبخته جز من به هر دیونه ای شک کن/اسم منو روی لبت حک کن اسم منو بخاطرت بسپار/تردید رو از دنیای من دک کن دنیامو عاشق کن نگاهش از تو/دلتنگیو دلشوره هاش از من درکم کن احساسم ترک خورده/خوب عاشقم شو دلمو نشکن
17 اسفند 1388برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : yamur
زندگی یعنی صداقت داشتن
ماه را از آسمان برداشتن روی رد پای عاشق کاشتن زندگی یعنی محبت داشتن در میان خارها گل کاشتن آب را از ابرها برداشتن روی گل ها تخم شبنم کاشتن زندگی یعنی شهامت داشتن یاس را افسانه ای انگاشتن غصه را رسمی کهن پنداشتن زندگی یعنی من و تو ما شدن رود بودن رفتن و دریا شدن زندگی یعنی توکل بر خدا از تمام علقه های تن جدا زندگی یعنی همین آزاده باش راستگو عاشق صمیمی ساده باش دریا اولین عشق مرا بردی دنیا دم به دم مرا تو آزردی دریا سرگذشتم را به یاد آور دنیا سرنوشتم ا مکن باور من غریبی قصه پردازم چون غریبی غرق در رازم گم شدم در غربت دریا بی نشان و بی هم آوازم میروم شبها به ساحل دریا تا بیابم خلوت دل را روی موج خسته دریا می نویسم اوج غم ها را باز هم آمدی تو بر سر راهم آی عشق می کنی دوباره گمراهم میکنی دوباره گمراهم
یک شنبه 2 اسفند 1388برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : yamur
در سرزمینی بنام عشق رشته کوهی وجود دارد بنام:
{محبت} و از این رشته کوه رودی می گذرد بنام: {صفا} و این رود به آبراهی می ریزد بنام: {وفا} و این آبراه به آبشاری می ریزدبنام: {عشق} و در آخر،این آبشار به اقیانوسی می ریزد بنام: ((وداع عشق)) دو شنبه 26 بهمن 1388برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : yamur
من اينگونه نبودم من سرکش بودم من جوان بودم من عاشق بودم همه جا را بر هم مي زدم تا رام شدگان رم کنند. هر جا پا مي گذاشتم، نواي عشق را يادآوري مي کردم و به خفتگان آن را مي آموختم آنقدر جنب و جوش داشتم که گاهي احساس مي کردم پرواز مي کنم آنقدر بصيرت داشتم که هنگام خروش موجها خدا را مي ديدم دلسوخته ها مرا که مي ديدند از نو شروع مي کردند
پيرها مرا که مي ديدند طراوت جواني را مرور مي کردند و کودکان مرا همراز قصه هايشان مي کردند من اينگونه نبودم عاشقان را پس ميزدم تا عاشق تر شوند و معشوق را هر روز سلام مي دادم تا مگر روزي دلتنگم گردد. گلها را آب مي دادم تا قدري از طراوتشان را
به من هديه کنند. پرندگان را غذا مي دادم تا برايم دعا کنند برايشان آواز مي خواندم تا بلندتر خدا را صدا زنند به کودکان مي آموختم چگونه خداوند را فرا خوانند و به دختران ياد مي دادم چگونه لبخند بزنند به مجنونان سوداي عاشقي و به معشوقان ناز را مي آموختم من اينگونه نبودم شبها فرشته ها برايم لالايي مي گفتند و در خواب خدا مرا نوازش مي کرد حافظ نيتم را مي دانست و با من حرف مي زد . وقتي دلم مي گرفت ابرها هم مي گرفتند و مي باريدند و وقتي شاد بودم برگها برايم مي رقصيدند و موجها پايکوبي مي کردند من اينگونه نبودم تا روزي زمين و آسمان به من حسادت کردند . برايم دامي دوختند تا مگر به آن گرفتار شوم و رام شوم در يکي از روزهاي زمستان که خيلي شبيه بهار بود نه سرد بود نه گرم ،نه زيبا بود نه زشت، نه خلوت بود نه پر ازدحام ، نه ابري نه آفتابي. همه چيز عادي بود و من مانند عاشقان خوشدل و مهربان قلبم را با احتياط در دو دستم گرفتم و با تبسمي کودکانه آن را به تو تقديم کردم تو آن را گرفتي، نگاهش کردي و خنديدي فهميدم ، به سادگيم خنديدي ! و اين همان دامي بود که روزگار براي رام کردنم انديشيده بود و من ديگر دلم را نديدم دلم کجاست؟ پيش تو که نيست ؟ آن را چه کار کردي؟ لا اقل بگو کجاست تا خودم آن را پيدا کنم؟ ! دلم آن قدر سنگين بود که آن را رها کردي؟ يا آنقدر سبک بود که پروازش دادي؟ شايد آنقدر بزرگ بود که جاي سينه ات را تنگ کرده بود؟ ! يا آنقدر کوچک بود که گمش کردي؟ گم شده؟؟ مي دانم هيچ کدام اينها نيست . تو آن را شکستي و هر تکه اش را به دور دستي پرتاب کردي تا هيچ وقت آن را نيابم و ديوانه شوم و از آن روز نه ديگر صداي پرنده اي برايم دلنشين است نه خروش موجي برايم زيباست نه لبخندي، نه اميدي، نه بوسه اي نه آوازي .... حتي حافظ هم ديگر به من راست نمي گويد ديگر از آن تک سوار خبري نيست چهره ام حوصله آينه را سر مي برد و صدايم براي ديگران عادت شده کاش دلي در کار نبود که عشقي باشد و دامي و تو اصلا نفهميدم کي پير شدم شنبه 25 بهمن 1388برچسب:, :: 16:20 :: نويسنده : yamur
در صورتيكه تاريخ تولد شما در:
24 تير ماه تا سوم مرداد ماه باشد شما زرد هستيد.
.
شنبه 25 بهمن 1388برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : yamur
يه پنجره با يه قفس يه حنجره بي هم نفس سهم من از بودن تو يه خاطره ست همينو بس تو اين مثلث غريب ستاره ها رو خط زدم دارم به آخر ميرسم از اونور شب اومدم يه شب که مثل مرثيه خيمه زده رو باورم ميخوام تو اين سکوت تلخ نگاتو از ياد ببرم بذار که کوله بارمو رو شونه ي شب بذارم بايد که از اينجا برم فرصت موندن ندارم داغ ترانه تو نگام شوق رسيدن تو تنم تو حجم سرد اين قفس منتظر پر زدنم من از تبار غربتم از آرزوهاي محال قصه ي ما تموم شده با يه علامت سوال ؟؟؟ چهار شنبه 14 بهمن 1388برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : yamur
من باشی دوست دارم تنها باشی دوست دارم اگه بری یه جای دور هر جا باشی دوست دارم دوست دارم دیوونه وار خوب میدونی تنهام نذار گفته بودی مال منی چی شد پس اون قول و قرار دوست دارم تنهام نذار رنگ چشاتو دوست دارم درد و دلاتو دوست دارم اگه ازم خسته می شی خستگی هاتو دوست دارم بچگی هاتو دوست دارم سادگی هاتو دوست دارم وقتی پر از درد و غمم خندیدین هاتو دوست دارم خونه پر از هوای تو خالی فقط صدای تو تنها نفس مونده برام مونده فقط برای تو خونه پر از هوای تو خالی فقط صدای تو تنها نفس مونده برام مونده فقط برای تو هرچی دارم فدای تو با تو بهارو دوست دارم لطف خدا رو دوست دارم اگه بگی دوسم داری این روزگار و دوست دارم با تو گلا رو دوست دارم روز و شبا رو دوست دارم دلهره ی دیدن تو قول و قرارو دوست دارم رنگ چشاتو دوست دارم درد و دلاتو دوست دارم اگه ازم خسته می شی خستگی هاتو دوست دارم بچگی هاتو دوست دارم سادگی هاتو دوست دارم وقتی پر از درد و غمم خندیدن هاتو دوست دارم رنگ چشاتو دوست دارم درد و دلاتو دوست دارم با تو بهارو دوست دارم لطف خدا رو دوست دارم دفتر عشـــق كه بسته شـد ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
شنبه 1 بهمن 1388برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : yamur
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
صبح بلند شی ببینی که دیگه دوستش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اونی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بره و پیشت نمونه خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه تازه فردای همون روز از دوست عاشقش با خبر شه خیلی سخته توی پاییزبا کسی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت ولی اون نخواد بمونه همیشه سنگ صبورت خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی شنبه 1 بهمن 1388برچسب:, :: 18:58 :: نويسنده : yamur
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گرچه درخویشتن شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستم ز غفلت من و ما یی نکنیم
یادامان باشد اگرشاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطر مان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم نمیخواهم نمیخواهم بجز من دوستدار دیگری باشی برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی نمیخواهم صفای خنده ات را دیگری بیند نمیخواهم که کس نامش به لبهای تو بنشیند نمیخواهم که نقش چهره ای در خاطرت ماند نمی خواهم نگاهی بر نگاه پاکت اویزد نمی خواهم که بین ما جدای سایه اندازد نمیخواهم بجز من با کسی باشی نمیخواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دو شنبه 5 بهمن 1388برچسب:, :: 3:52 :: نويسنده : yamur
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.
عشق از سه حرف تشکیل شده : عین . شین . قاف این جوری تعریف شده:علاقه شدیده قلبی معنیش شده .دوست داشتن با عشق در گیر شده بیا پیشم بمون تنها نمونم می خوام تا ابد واست بخونم می خوام بگم عشق پرزده تو دل من کلی غم زده اگه بیای بمونی پیشم تا ابد راضی میشم پنج شنبه 1 بهمن 1388برچسب:, :: 4:50 :: نويسنده : yamur
را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که آب می شود دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم برای اشکی که خشک شد و هيچ وقت نريخت لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست می دارم تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم برای پشت کردن به آرزوهای محال به خاطر نابودی توهم و خيال دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به خاطردود لاله های وحشی به خاطر گونه ی زرين آفتاب گردان برای بفشيه بنفشه ها دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که نديده ام دوست می دارم تو را برای لبخند تلخ لحظه ها براي پرواز شيرين خاطره ها دوست می دارم تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم ديد دوست می دارم اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زيسته ام ...دوست می دارم برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستين گناه تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم
خیلی دوستت دارم عزیزم
خیلی سخته اون که میگفت واسه چشات میمیره بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره
خیلی سخته توی پاییز با غریبی اشنا شی اما وقتی بهار شد یه جوری ازش جدا شی
خیلی سخته دلی رو با نگات دزدیده باشی وسط راه ازعشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته بری یه شب واسه چیدن ستاره ولی رسیدی اونجا ببینی روز شده دوباره...
چقدر دوست دارم به هیچ چیز فکر نکنم...! اما اندیشه در رخنه های ذهنم نفوذ میکنه.
به تاریکی می اندیشم: (ت) تنگی قلبم که از نامردی است... ( ا ) امید به هیچ چیز و هیچ کسن ندارم... ( ر ) راهی برای فرار نمی بینم... (ی) یکی نیست که مرا از این ظلمت رهایی بخشد... (ک) کسی غیر از خدا نمی بینم ... (ی) یاری میخواهم نه از نامرد... جمعه 25 دی 1388برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : yamur
اگه بگى دوستم دارى تا آسمون پر مى گیرم زندگى گذشتم رو، دوباره از سر مى گیرم اگه بگى دوستم دارى مى میرم و زنده مى شم روشن تر از روز خدا ،خورشید تابنده مى شم اگه بگى به غیر من کسى تو دنیا ندارى رو گفته هاى این و اون از ته دل پا بزارى من هم برات فدا مى شم گریه بى صدا مى شم اگه بگى یار منى همدم و غمخوار منى من هم برات یار مى شم یار وفادار مى شم!...
چهار شنبه 23 دی 1388برچسب:, :: 2:17 :: نويسنده : yamur
زیبا ترین سلام دنیا طلوع خورشید عشق است آنرا بدون غروبش تقدیمتان میکنم
گاه یک لبخند انقدر عمیق می شود که گریه می کنیم گاه یک نغمه آنقدر دست نیافتنی می شود که با آن زندگی می کنیم گاه یک نگاه آنچنان سنیگین می شود که چشمانمان رهایش نمیکند گاه یک عشق آنقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
وقتی دتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره وقتی نا امید شدی بیاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی وقتی پر از سکوت شدی بیاد بیار کسی که به صدات محتاجه وقتی دلت از غصه شکست بیاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخت
اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا اگر دنیا فریبنده است اعتمادبه آن چرا اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا اگر قبر حق است ساختمانهایی مجلل چرا اگر جهنم حق است این همه نا حق چرا اگر حساب حق است جمع مال چرا اگر قیامت است خیانت چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ زندگی آرام است مثل آرامش یک خواب بلند زندگی شیرین است مثل شیرینی یک روز قشنگ زندگی رویایی است مثل رویای یک کودک ناز زندگی زیبایی است مثل زیبایی یک غنچه باز زندگی تک تک این ساعتهاست زندگی چرخش این عقربه هاست زندگی راز دل مادر من زندگی پینه دست پدر است زندگی مثل زمان در گذر حیف از آن صداقتی که بود و نیست آن همه نجابتی که بود و نیست ای شکوه سبز تو برای من سایه حمایتی که بود و نیست یک صد دل خسته در گلوی نی ناله شکایتی که بود و نیست آن همه دو بیتی آن هم غزل شرح بی نهایتی که بود و نیست عشق اگر چه گاه جلو ه میکند عاشقی حکایتی که بود و نیست دستهایت تکیه گاهم بود و نیست عشق تو پشت و پناهم بود و نیست حیف آن وقتی که عاشق شد دلم چیز سبزی در نگاهم بود و نیست عشق این سرمایه بازار دل آب این روی سیاهم بود و نیست یاد آن ایام مشتاقی بخیر عاشقی تنها گناهم بود و نیست
دو شنبه 21 دی 1388برچسب:, :: 4:21 :: نويسنده : yamur
زندگی
نمی گویم زندگی کار ساده ای است
نمی گویم همیشه خوشایند است
اما با تمام مشکلاتی که برایمان پیش می آید
زندگی...
از ما انسانی بهتر و نیرومند میسازد
به یاد داشته باش:
در زمان آزردگی رنج را از خود دور کن
در زمان خشم خود را رها ساز
در ناکامی بر خود چیره شو
تا میتوانی یار خود باش
میتوانی بهترین دوست خود باشی
اما به هنگام آشفتگی مرا خبر کن
می کوشم بدانم چه وقت باید در کنارت باشم
اما گاهی ممکن نیست پس تو خبرم کن
عشق تنها هدیه ای است که می توانم به تو بدم
و ایثار یکی از بزرگترین لذتهایی است که به ما
ارزانی شده
من اینجایم هر زمان و همیشه تا هر آنچه دارم به تو
هدیه دهم
در اخر یه سوال؟؟؟؟
من چه رنگیم خودتون چه رنگی هستین؟
سفید :آرام آبی:مغرور سیاه:مشکوک صورتی:عاشق سبز:با نمک ارغوانی:خوشگل قهوه ای :با حال نارنجی:دیوونه طوسی:لوس شنبه 19 دی 1388برچسب:, :: 11:42 :: نويسنده : yamur
به زبان يوناني : S'ayapo philo Su " به زبان روسي : Ya vas liubli " به زبان پرتقالي : Amo - te " به زبان فارسي : Dooset Daram " به زبان آلماني : Ich liebe dich " به زبان اسپانيايي : Te quiero " به زبان سوئدي : Jag a Iskan dig " به زبان هندي : Mai tujhe pyaar kartha ho " به زبان فرانسه : Je t'aime " به زبان ارمني : Jiroum em kez " به زبان انگليسي : I Love You " به زبان ترکي : Seni seviyo rum " به زبان دانمارکي : Jeg elsker dig " به زبان چيني : Mi tuzya var ruem karata " به زبان سوئيسي : Cha'ha di ga''rn " به زبان برزيلي : Eu te arno " به زبان هلندي : Ik hou van jou " به زبان عربي : Ohebbak شنبه 16 دی 1388برچسب:, :: 8:22 :: نويسنده : yamur
دلم برای کسی تنگ است
که طلوع عشق را به قلب من هدیه کرد دلم برای کسی تنگ است که با زیبای کلامش مرا در عشقش غرق می کند دلم برای کسی تنگ است که تنم آن آغوشش را می طلبد دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند
شنبه 16 دی 1388برچسب:, :: 8:52 :: نويسنده : yamur
اینم به خاطر شما یه مطلب آموزنده گذاشتم
۱-روزانه ۱۰ الی ۳۰ دقیقه به قدم زدن بپردازید و در هنگام قدم زدن لبخند بزنید این بهترین داروی ضد افسردگی است 2- حداقل 10 دقیقه در روز با خودتان خلوت کنید، اگر لازم شد یك قفل بخرید. 3- با استفاده از ویدئو برنامه های تلویزیونی آخر شب و مورد علاقه تان را ضبط کنید، و بیشتر بخوابید. 4- صبحها که از خواب بیدار می شوید این جمله را کامل و تکرار کنید: « امروز قصد دارم كه....» 5- با سه E زندگی کنید؛ Energy (انرژی)، Enthusiasm (اشتیاق)،Empathy(فهم وهمدلی با دیگران)، و همینطور با سه F یعنی Faith (ایمان)، Family (خانواده) و Friends (دوستان). 6- امسال بیشتراز سال پیش به تماشای فیلمهای عمومی (مناسب برای تمام سنین)، بازی با دوستان و خواندن کتاب بپردازید. 7- زمانی را به مراقبه و نیایش اختصاص دهید. اینها سوخت روزانه برای انجام زندگی پر مشغله مان را فراهم می کنند. 8- با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال اوقات بیشتری صرف کنید. 9- در بیداری رویا ببینید. 10- از غذاهایی که از گیاهان و درختان بدست می آیند بیشتر مصرف کنید، و ازمصرف مواد غذایی که در کارخانه ها تولید می شوند کمتر استفاده كنید. 11- چای سبز و مقادیر بسیار بیشتری آب بنوشید. تمشك (آبی رنگ )، غذاهای دریائی، کلم بروكلی، بادام و گردو مصرف کنید. 12- تلاش کنید هر روز حداقل سه نفر را به لبخند وادارید. 13- از خانه گرفته تا داخل ماشین و روی میز کار همه را غبار روبی ومرتب و تمیزکنید، بگذارید انرژی تازه ای وارد زندگیتان شود. 14- انرژی پرارزشتان را بر سر شایعه سازی، هیولاهای انرژی خوار، مسائل مربوط به گذشته، افکار منفی و یا چیزهایی كه کنترلی بر آن ندارید هدر ندهید. در عوض انرژیتان را صرف همین لحظه مثبت فعلی کنید. 15- این را درك کنید که زندگی یک مدرسه است و شما اینجائید تا بیاموزید، تا همه امتحانهایتان را بگذرانید. مشکلات تنها بخشی از این دوره آموزشی اند که درست مثل کلاس درس جبر می آیند و می روند، منتها درسهائی که از این کلاس فراگرفته می شود عمری با شما باقی خواهد ماند. 16- صبحانه تان را مثل یک شاه، ناهارتان را چون یک شاهزاده و شام تان را چون بچه دانشگاهی ای بخورید که کارت اعتباریش ته کشیده باشد. 17- بیشتر لبخند بزنید وبخندید. این كار هیولاهای انرژی خوار را از شما دور نگه خواهد داشت. 18- زندگی عادلانه نیست ، با این حال زیباست.
19- زندگی کوتاه تر از آنست که وقتمان را صرف تنفر از دیگران کنیم. 20- خودتان را خیلی جدی نگیرید،دیگران هم اینکار را در مورد شما نمی كنند. 21- مجبور نیستید همه بحث ها و منازعات را به نفع خود تمام کنید. بپذیرید كه مخالف نظر یكدیگر بیاندیشید . 22- با گذشته تان صلح كنید تا زمان حال شما را خراب نكند. 23- زندگی تان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید. شما از هدف آنها و یا زندگیشان هیچ نمی دانید. 24- شمع روشن کنید، زیباترین ملافه تان را استفاده كنید .و برای روز مبادا و یا روزی خاص نگه ندارید، امروز همان روز خاص است. 25- کس دیگری جز شما مسئول خوشبختی تان نیست. 26- همه مشكلات را با این جمله بسنجید: «آیا تا پنج سال آینده، این مسئله اهمیتی خواهد داشت؟» 27- همه را برای همه چیز ببخشید. 28- اینكه مردم در مورد شما چی فكر می كنند، ارتباطی به شما ندارند. 29- زمان حلال همه مشکلات است. به همه چیزحتی خود زمان زمان دهید. 30- شرایط هر چقدر خوب یا بد، بالاخره تغییر می کند. 31- این شغل شما نیست که در زمان بیماری به دادتان می رسد، دوستانتان هستند. با آنها در تماس باشید. 32-خود را از شر هر چه كه سودمند، زیبا و شادی بخش نیست، خلاص كنید. 33- حسادت هدر دادن وقت است. شما الان به همه آنچه نیاز دارید رسیده اید. 34- بهترینها هنوز در راه اند. 35- هر حسی که می خواهید داشته باشید، بلند شوید، لباس شیک بپوشید و بیرون بروید. 36- کار درست را انجام دهید! 37- با خانواده در تماس باشید. 38- شبها قبل از خواب این جمله را کامل و تکرار کنید: «به خاطر... ممنونم.»«امروز من..... را انجام دادم .» 39- یادتان باشد، شما آنقدر خوشبخت هستید که نگذارید استرس و نگرانی به شما راه یابد. 40- از سفرزندگی لذت ببرید. یادتان باشد که این دنیا دیزنی ورلد Disney World نیست وما هم مجبور نیستیم با سرعت از همه چیز بگذریم. بهترین استفاده را از آن کنید و از سفر زندگی لذت ببرید. شنبه 16 دی 1388برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : yamur
کجاس بگو؟
اون که برات می مرده کو اون که قسم می خورده که دوستت داره اما به جاش با یه قسم هر چی که داشتی برده کو تنها شدی گذاشت و رفت دیدی دوست نداشت و رفت کجاس بگو اون که برات می مرده و هر چی که داشتی برده کو اون که یه باره اومدو آتیش به زندگیت زد و ازت برید اون که دل ساده و تنها تو به صلابه کشید یادت باشه منتظر اون که میگه درده تو میدو نه نشی حرفاشو باور نکنی هر کی بیاد نمک به زخمت می زنه ساده ی دل داده ی من گول نخوری دوباره دیونه نشی كاشكي ماآدم ها بلدنبوديم به همديگه ظلم كنيم. كاشكي ماآدم ها بلدنبوديم به همديگه دروغ بگيم. كاشكي ماآدم ها بلدنبوديم به همديگه خيانت كنيم. كاشكي ماادم ها...
كاشكي ماآدم هابلدبوديم همديگرودوست داشته باشيم.
نه ... كاشكي ماآدم هايادمي گرفتيم همديگرودوست داشته باشيم روي سنگ قبرم بنويسيد کبوتر شدورفت
زير باران غزلي خواند دلش تر شدو رفت چه تفاوت که چه خورده است غم يا سم آنقدر غرق جنون بود که پرپر شدورفت روز ميلاد همانروز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ي ديدار برابر شد و رفت او کسي بود که از غرق شدن مي ترسيد عاقبت روي تن ابر شناور شد و رفت هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد دختري ساده که يک روز کبوتر شد و رفت رفیق من سنگ صبور غمها به دیدنم بیا که خیلی تنهام هیچکی نمی فهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم مجنوونم ودل زده از لیلی ها خیلی دلم گرفته از خیلی ها نمونده از جونیام نشونی پیر شدم پیر تو ای جونی تنهایی بی سنگ صبور خونه ی سرد وسوت کو ر توی شبهات ستاره نیست موندی راه چاره نیست اگر چه هیچکس نیومد سری به تنهایت نزد اما توکوه درد باش طاقت بیاره و مرد باش اگر بیای همون جوری که بودی کم میارن حسودا از حسودی صدای سازم همه جا پر شده هر کی شنیده از خودش بیخوده اما خودم پر شدم از گلایه هیچی ازم نمونده جز یه سایه سایه که خالی از عشق و امید همیشه محتاج به نور خورشید. |
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|