گل يخ
دو شنبه 26 بهمن 1388برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : yamur
من اينگونه نبودم من سرکش بودم من جوان بودم من عاشق بودم همه جا را بر هم مي زدم تا رام شدگان رم کنند. هر جا پا مي گذاشتم، نواي عشق را يادآوري مي کردم و به خفتگان آن را مي آموختم آنقدر جنب و جوش داشتم که گاهي احساس مي کردم پرواز مي کنم آنقدر بصيرت داشتم که هنگام خروش موجها خدا را مي ديدم دلسوخته ها مرا که مي ديدند از نو شروع مي کردند
پيرها مرا که مي ديدند طراوت جواني را مرور مي کردند و کودکان مرا همراز قصه هايشان مي کردند من اينگونه نبودم عاشقان را پس ميزدم تا عاشق تر شوند و معشوق را هر روز سلام مي دادم تا مگر روزي دلتنگم گردد. گلها را آب مي دادم تا قدري از طراوتشان را
به من هديه کنند. پرندگان را غذا مي دادم تا برايم دعا کنند برايشان آواز مي خواندم تا بلندتر خدا را صدا زنند به کودکان مي آموختم چگونه خداوند را فرا خوانند و به دختران ياد مي دادم چگونه لبخند بزنند به مجنونان سوداي عاشقي و به معشوقان ناز را مي آموختم من اينگونه نبودم شبها فرشته ها برايم لالايي مي گفتند و در خواب خدا مرا نوازش مي کرد حافظ نيتم را مي دانست و با من حرف مي زد . وقتي دلم مي گرفت ابرها هم مي گرفتند و مي باريدند و وقتي شاد بودم برگها برايم مي رقصيدند و موجها پايکوبي مي کردند من اينگونه نبودم تا روزي زمين و آسمان به من حسادت کردند . برايم دامي دوختند تا مگر به آن گرفتار شوم و رام شوم در يکي از روزهاي زمستان که خيلي شبيه بهار بود نه سرد بود نه گرم ،نه زيبا بود نه زشت، نه خلوت بود نه پر ازدحام ، نه ابري نه آفتابي. همه چيز عادي بود و من مانند عاشقان خوشدل و مهربان قلبم را با احتياط در دو دستم گرفتم و با تبسمي کودکانه آن را به تو تقديم کردم تو آن را گرفتي، نگاهش کردي و خنديدي فهميدم ، به سادگيم خنديدي ! و اين همان دامي بود که روزگار براي رام کردنم انديشيده بود و من ديگر دلم را نديدم دلم کجاست؟ پيش تو که نيست ؟ آن را چه کار کردي؟ لا اقل بگو کجاست تا خودم آن را پيدا کنم؟ ! دلم آن قدر سنگين بود که آن را رها کردي؟ يا آنقدر سبک بود که پروازش دادي؟ شايد آنقدر بزرگ بود که جاي سينه ات را تنگ کرده بود؟ ! يا آنقدر کوچک بود که گمش کردي؟ گم شده؟؟ مي دانم هيچ کدام اينها نيست . تو آن را شکستي و هر تکه اش را به دور دستي پرتاب کردي تا هيچ وقت آن را نيابم و ديوانه شوم و از آن روز نه ديگر صداي پرنده اي برايم دلنشين است نه خروش موجي برايم زيباست نه لبخندي، نه اميدي، نه بوسه اي نه آوازي .... حتي حافظ هم ديگر به من راست نمي گويد ديگر از آن تک سوار خبري نيست چهره ام حوصله آينه را سر مي برد و صدايم براي ديگران عادت شده کاش دلي در کار نبود که عشقي باشد و دامي و تو اصلا نفهميدم کي پير شدم شنبه 25 بهمن 1388برچسب:, :: 16:20 :: نويسنده : yamur
در صورتيكه تاريخ تولد شما در:
24 تير ماه تا سوم مرداد ماه باشد شما زرد هستيد.
.
شنبه 25 بهمن 1388برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : yamur
يه پنجره با يه قفس يه حنجره بي هم نفس سهم من از بودن تو يه خاطره ست همينو بس تو اين مثلث غريب ستاره ها رو خط زدم دارم به آخر ميرسم از اونور شب اومدم يه شب که مثل مرثيه خيمه زده رو باورم ميخوام تو اين سکوت تلخ نگاتو از ياد ببرم بذار که کوله بارمو رو شونه ي شب بذارم بايد که از اينجا برم فرصت موندن ندارم داغ ترانه تو نگام شوق رسيدن تو تنم تو حجم سرد اين قفس منتظر پر زدنم من از تبار غربتم از آرزوهاي محال قصه ي ما تموم شده با يه علامت سوال ؟؟؟ چهار شنبه 14 بهمن 1388برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : yamur
من باشی دوست دارم تنها باشی دوست دارم اگه بری یه جای دور هر جا باشی دوست دارم دوست دارم دیوونه وار خوب میدونی تنهام نذار گفته بودی مال منی چی شد پس اون قول و قرار دوست دارم تنهام نذار رنگ چشاتو دوست دارم درد و دلاتو دوست دارم اگه ازم خسته می شی خستگی هاتو دوست دارم بچگی هاتو دوست دارم سادگی هاتو دوست دارم وقتی پر از درد و غمم خندیدین هاتو دوست دارم خونه پر از هوای تو خالی فقط صدای تو تنها نفس مونده برام مونده فقط برای تو خونه پر از هوای تو خالی فقط صدای تو تنها نفس مونده برام مونده فقط برای تو هرچی دارم فدای تو با تو بهارو دوست دارم لطف خدا رو دوست دارم اگه بگی دوسم داری این روزگار و دوست دارم با تو گلا رو دوست دارم روز و شبا رو دوست دارم دلهره ی دیدن تو قول و قرارو دوست دارم رنگ چشاتو دوست دارم درد و دلاتو دوست دارم اگه ازم خسته می شی خستگی هاتو دوست دارم بچگی هاتو دوست دارم سادگی هاتو دوست دارم وقتی پر از درد و غمم خندیدن هاتو دوست دارم رنگ چشاتو دوست دارم درد و دلاتو دوست دارم با تو بهارو دوست دارم لطف خدا رو دوست دارم دفتر عشـــق كه بسته شـد ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
شنبه 1 بهمن 1388برچسب:, :: 20:40 :: نويسنده : yamur
خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری ![]()
شنبه 1 بهمن 1388برچسب:, :: 18:58 :: نويسنده : yamur
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گرچه درخویشتن شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستم ز غفلت من و ما یی نکنیم
یادامان باشد اگرشاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطر مان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم نمیخواهم نمیخواهم بجز من دوستدار دیگری باشی برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی نمیخواهم صفای خنده ات را دیگری بیند نمیخواهم که کس نامش به لبهای تو بنشیند نمیخواهم که نقش چهره ای در خاطرت ماند نمی خواهم نگاهی بر نگاه پاکت اویزد نمی خواهم که بین ما جدای سایه اندازد نمیخواهم بجز من با کسی باشی نمیخواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دو شنبه 5 بهمن 1388برچسب:, :: 3:52 :: نويسنده : yamur
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.
عشق از سه حرف تشکیل شده : عین . شین . قاف این جوری تعریف شده:علاقه شدیده قلبی معنیش شده .دوست داشتن با عشق در گیر شده بیا پیشم بمون تنها نمونم می خوام تا ابد واست بخونم می خوام بگم عشق پرزده تو دل من کلی غم زده اگه بیای بمونی پیشم تا ابد راضی میشم پنج شنبه 1 بهمن 1388برچسب:, :: 4:50 :: نويسنده : yamur
را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که آب می شود دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم برای اشکی که خشک شد و هيچ وقت نريخت لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست می دارم تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم برای پشت کردن به آرزوهای محال به خاطر نابودی توهم و خيال دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به خاطردود لاله های وحشی به خاطر گونه ی زرين آفتاب گردان برای بفشيه بنفشه ها دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که نديده ام دوست می دارم تو را برای لبخند تلخ لحظه ها براي پرواز شيرين خاطره ها دوست می دارم تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم ديد دوست می دارم اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زيسته ام ...دوست می دارم برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستين گناه تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم
خیلی دوستت دارم عزیزم
|
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||
![]() |